« صورت ظاهر » خلق زمانـه ، صورت ظاهـر بـدیده اند انجام کار و معنـی آن را نـدیده اند آن ابلهان ، که معنی دین را نـیافتند تنظیم ارتباط دیانـت ...

« عیب من » چرا ای فرد بدگو ، بد زبانـی چرا نیکم به جای بد بدانـی اگر عیب بدی باشد به کارم تو هرگز عیب من،چون من ندانی گر عیبی سر زد از من ناگهان...

رباعی : 1 دور از من شو ،که یابی ایمنی تا رها ،از هر دو عالم دشمنی از منی نفسی ،خطایی ،آن زمان پاک گردی ما شوی دور از منی 14 / 06 / 1399 رباعی : 2 زرنگاری ،خانه هایی را ،نگاه ساکنانش غرق در اندی...

بار و بُنه ام را می بندم، ره توشه ام را بر می دارم، با در و دیوار خانه وداع می کنم، از زیر قرآن عبور میکنم، سه مرتبه، در بار آخر لب بر عطف آن می نهم، در چشمان مادر، غمی آشنا نهفته، همراه با نَمی، که ا...

از دست لجبازی تو، اندیشه ام لجباز شد ای اختر طالع چه شد با ما تو بد تا میکنی دکّان ما تخته کنی ،گیری بساطِ معرکه در پیش پای مشتری ما را تو رسوا میکنی ولی اله بایبوردی...

گیر کردند ثانیه هایم در باتلاق نبودنت نه لبخندت تازه می شود نه صدا و نگاهت اما داغ دلم تا دلت بخواهد ***** 2- آه از این همه باغ امّید که به داغ تو شده خاکستر آه از این همه لبخندی که از غم رفتن تو ...

هم مرز پاییزم نشان ازنوبهارم نیست درهرتولد مرده ام، تنهامزارم نیست افتاده غم در دام دل چون ماهی پر شور دریای وحشی هستم و راه فرارم نیست در چشم هایم می دود آهوی سرگردان هر چندکه شیرم ولی شوق شکارم نی...

دیگه چند وقته که اینجا صدای بازی نمیاد بچه های شاد و خندون همه رفتن دیگه از یاد دیگه قصه بهارو نمی گه مادربزرگی پائیز زرد و غم آلود پنجه انداخته چو گرگی اومدن ابرای تیره روی آسمون آبی دیگه از خورشید ز...

خداوندا تو آیا درد داری؟ خبر از خانه های سرد داری؟ میان ِ سفره های خالی از نان خبر از چهره های زرد داری؟ ===== نمی خواهم خدایا نان ببخشی به شعر ِ خشک ِ من باران ببخشی تمام عمر ِ انسان پر ز درد است ...

من امروز، چه بی علت، خموش و خسته و افسرده و دلمُرده، مغمومم، چه حالی گشته بر من این دقایق سخت مستولی، هوای قلب من مانند پائیز، سرد و غمگین است، نفسهایم دگر در پیچ حلقومم، ندارند هیچ گرمایی، خدایا از...

. بانوی نازک نارنجی  بوم هستی  با هزاررنگ نقشی عاشقانه می خواهد....

رد خون دارد رگ گیلاس ها خون غیرت میدود در یاس ها لاله هفتاد و دو معنی میدهد در کتاب ساقی احساس ها عشق در سربازی میدان نرد سر بیندازد به جای تاس ها پادشاه عاشقان در حکم دل میکند رو دست آخر آس...

هذیان: اگر مرگ دست خودت بود  چه می کردی؟! صد البته شکر که نیست  اگر بود ، می مُردم .   #محمد_مولوی

. شیطان به دست خویش سِرِّ سجده بر سَر نیزه می زند ... پ.ن: سرسلامتی آزادگی خدا خون می دهد... عرض ادب و تسلیت خدمت اساتید و دوستان گرامی التماس دعا ...

باز شهریور آمد و من، سالی دگر را با کوله ی اندوخته های عمر، پشت سر می گذارم، لحظه های به تاریخ پیوسته ی بسیار، تلخ و شیرین، خوش و ناخوش، باطل و سودمند، آری شهریور آمد، با همه چیزش، اعتدال، عشق و وفا، ...

قلمم که مست می شود روزهای یخ زده را داغ تر می نویسم وقتی کلمه ها بدبختی را لیز می خورند از دهانشان بخار قافیه می بندد بدبختی واژه ایست سنگین برای وزن های عروضی ِ زندگی و خوشبختی سپید ِ سپید بدون...

بختیاران بخت برگشته، بخت را بر محال می بندند نقش امّید نا امیدان را، بر شبی بی زوال می بندند نزدِ این رند های جادوگر، اسب های چموش هم رامند سرزنَد گر خریّت از اسبی، دم او را به یال می بندند فتنه خیز...

کاش ... ، انسانیت ، تصویرِ نابِ عشق را ، در برابرِ هوسها ، به مسلخِ تباهی نمیکشانید ...!! (۱۳۹۶/۱۱/۰۱)

سودای فرات به میدان میفرستد حضرت جانان برادر را یل ام البنین، سقای خوبان، پور حیدر را به آغوشش گرفته بار دیگر در حریم عشق حسین ابن علی در خیمه گه شیر دلاور را برای تشنه کامان حریم صبح بیداری رها در...

آوا منم و این جسد و این سر بی خاصیتم و کسی نیست در این پیکر ِ بی خاصیتم بال پرواز نمانده ست در این رخوت ِ سست مانده ام پای همین سنگر ِ بی خاصیتم شعله ای نیست که در من بگدازد آتش مانده ام در ت...