بزن نے را تو اے چوپان / که امشب بے قرارِ بے قرارم.
بزن نے را تو آرام تر /که خسته جان زِ دورانم
بزن نے را که میدانم نوایش را /مضاعف میکند
غم را که من شور دگر دارم
بشو امشب تو همراهم،رفیق ا...

تکه هایی از عشق و،، وفا، امروزه جایی مانده ست،
تکه ای در کافه ی خلوت و دنج در
در میان هاله ای از دودِ سیگار مردی غریب و
عاشق،دود سیگاری تلخ و
ندایی که در خاطره اش جا مانده ست
تکه ابرهای ...

درودی بهتر از دل وجان، و چو بوی خوش آشنایی،،
که گذر کند بردر خانه ی دوست،، اولش عرض سلامی بکند،
بعد بنشسته، کمی حال وهوایی بکند،، بزند حلقه به در عرض ارادت بکند،
، بالبی پر شده ازخنده صدایی بکن...

دلت همراز میخواهد،، دلت معشوقه ای شیرین تر از شهد
وعسل با صد هزاران ناز میخواهد، نشینی اندکی اندر کنارش
،، بوسه ای بر سرخی لب های سرخش،، دست در دستش گذاری،
، سـِر عشق رابا بگویی،...

آخرین روزهای اردیبهشت است؛
بر سر شاخه ی کاجی سبز
مرغکی زببا ودل شیدا
ترنمی میخواند با طنازی بسیار
می‌زند نغمه؛ ی راز
نیست معلوم که این
آخرین وعده ی دیدار
من و این ماه خداست،
یا که باز هم م...