بسمه تعالی

در خیابان دل به آن زلف پریشان بسته ام
پیچ و تاب موی او را بر رگ جان بسته ام

همتم از شهریاران زمان افزون تـــر ست
من رگ غیرت به پای سرخ پیمان بسته ام

دست خود را بر نخواهم داش...

بسمه تعالی

حباب آرزو از سطح دریا بیشتر دارم
شبیه کشتی بی بادبانم که سفــــر دارم

گرفتار تمناهای سر ســـــــــام آور خویشم
مثال رشته ی تسبیح چندین رهگذر دارم

فریب خواب را با بستن چشمم نخ...

بسمه تعالی



شمع هرشب می خورد دل از زبان خویشتن

تند خو آتش زند دائم به جــان خویشتن



هیچ کس مانند خود از خود نمی دارد نگاه

دیده ی بیــــدار باشد دیده بان خویشتن



از صدف ...

بسمه تعالی

گیسوی تـــو باشد نخ پیوند علایق
ای آنکه نباشد به تو هردلشده لایق

معشوق اگر کج بنهد نقطه ی پــرگار
از دایره ی عشق برون می رود عاشق

با همّت دل دست توانگر به در آید
از جانب خ...

بسمه تعالی



از نگاه مرغ ها کوتاه باشد پای کوه

رشته می بافند باهم در زمین اجزای کوه



پشتبان گرم هر کس دارد او دلسرد نیست

دست خورشید ست درهر روز بر بالای کوه



هست در داما...