در خواب بود
هرچه می گفتم
نذر می کنم من
بغض هایم را
همه سر می بُرَم
رگ های سپیده
کبود از سرنگِ
هوای زمستان
از دیوارهای
به شب بدهکار
خون هزاران پنجره
خشکیده بر دیوار
گنجشک ها
بر شانه های راست
خوابیده
به بازوی چپ
تعبیر شدند
بر سر دار
بر شاخه های
نخل کهنسال باغ
چله نشسته اند
کلاغ های دورنگ
چیزی نگو که با خبر شوند
چیزی نگو
چون برف نوبرانه ی دی ماه
بر رشته کوه های زاگرس
در قالبی سپید
آری
بهمنی در کار ست
من خواب دیده ام
و این خواب از سر بامداد
چون صبح روشن عید
هر سال آزگارِ
این مردم بیدار ست
چه اسفند ها
که باید دود کنیم
تا کور شود
چشم تنگ زمانه ی ناسازگار
باید کاری کرد
کاری درست
کاری به جا
شاید این فکر،
سرآغاز یک بهار ست
چیزی نمانده که
قلم رقم زند
روسیاهی های شب
آشکار از همین
پلک زدن های
ناچار خورشید
بر کنگره های
طاق شکسته ی دیوارست
در خواب بود هرچه می گفتم
شبانه غزلم تعیبر شد به سپید
دلم تنگ بود و
دلم جای خودش نیست
من خواب دیده ام
و این خواب
چیزی فراتر از
یک خواب معمولی ست
یک نفر با خود
جهانی می آورد
از نو
یک نفر چون تو
#مینا_یارعلیزاده
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 08 بهمن 1399 08:13
درود بر شما
کاویان هایل مقدم 08 بهمن 1399 14:04
چقدر لذتبخش است وقتی تمام تلخی ها به کلامی نویدبخش ختم شوند:
یک نفر با خود
جهانی می آورد
از نو
یک نفر چون تو....
رضا زمانیان قوژدی 08 بهمن 1399 14:08
درود بر شما بانوی شاعر توانا
من خواب دیده ام
و این خواب
چیزی فراتر از
یک خواب معمولی ست
محمد مولوی 08 بهمن 1399 14:13
کرم عرب عامری 09 بهمن 1399 04:34
رضا کاظمی اردبیلی 11 بهمن 1399 21:15
سلام و درود زیبا بود