که با حوّاریان می کرد سیری
عبور از کربلا ، دیدند شیری
چه علّت شیر این جا هان نشستی
که راهِ عابرانی را ببستی
ندایی کرد تا لعنت نباشد
ورودی لا از این جا دور باید
که بر قاتل حسین لعنت فرستند
که لب تشنه چه عطشان حال کشتند
نبی اُمّی پیمبر را هم او سبط
علی مولا ولی را ابن او بسط
لعینِ وحش ها ، گرگان ، بهایم
که هستی ،لعنتی کردش به ظالم
که عاشورا به روزی هان چه غوغا
که هستی در غم و زاری مسیحا
ببرد دستش به بالا کرد دعایی
چه نفرینی چه آمین از حواری
کناری رفت شیر از راهشان هان
عبوری کرد عیسی از بیابان
عزا شد ، خانه هستی ، خیلِ آدم
چه غمگین ناله فریادی چه ماتم
خدا صاحب عزا شد آفرینش
عزاداری نمودند ، اهل بینش
از آدم یاد شد ، هابیل و قابیل
حسین را یاد کن او شد چو هابیل
نبی نوحی ، به یاد آری بدانی
که یابی از حسین جانا نشانی
خلیلی یاد کن ، آتش گلستان
گذر از کربلا کن سینه سوزان
به موسی نیل اندازی ، نظر هان
حسین را تشنه لب بین بین اینان
به عیسی هم ،نظر انداز غمگین
که صبّاغی ،خُم نیلی چه سنگین
که هر یک انبیا هان اولیا دان
ز آدم ، تا به خاتم ، ناله افغان
پیمبر دخترش زهرا چه ماتم
علی المرتضی ، نالان دو عالم
عزاداری کند ،مهدیِّ دوران
کی آید منتقم باشد عزیزان
دو سالی داشت مولانا حسین جان
مسافر بود ، پیغمبر ، چه گریان
چو ما بین راه آگه از خبرها
بگفت : انّا الیه الراجعون را
چه علت ای پیمبر گریه نالان
که غیب اخبار آمد ناله گریان
که یاد از کربلا شد آب صحرا
که مقتل گاه فرزندم همان جا
که ملعونی کُشد او را یزیدی
خدا لعنت کند ، قاتل حسینی
چه غمگین از سفر ، برگشت ،خاتم
که خواندش خطبه ای هر چند ماتم
دو نور عینش ، کنارش بود ، آنان
یمین دستش به سر مولا حسن جان
یسارش را به سر مولا حسین جان
دعایی کرد ، اینان ، جانِ جانان
محمّد بنده ات شد کردگارا
علی مولای من ، پوران زهرا
به خواری می کشند فرزند زهرا
مبارک کن ، شهادت را ، خدایا
بگردان او که ساداتِ شهیدان
که او مصباح و کشتی شد به دوران
چنان گریان شدند اصحاب تالان
بر او گریید ، امّا ، لا ،کمک حال
ولی اله بایبوردی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:22
. . درودها
. استاد عالی بود
.
ولی اله بایبوردی 23 فروردین 1399 11:19
سلام
استاد گرامی
سپاس از مهر حضورتان