دور از وطن

سر دفتر
در عصر حاضر که بیشتر مواقع سرسام آور هست.مجال رمان نویسی و رمان خواندن نیست.عصر ما , عصر کلمات قصار و اندیشه های کوتاه و یا شعر هست.
حال که شعر چمدانش را بست و رفت با یاران .خاطراتی که با او داشتم می بوییم و امیدوارم که به سویم باز گردد.تاج سرم تو شعر شمع ,گل,پروانه نبودی شعر درد و رنج و نسل سوخته .در تب و تاب و جنون, جنون زده گان و قدرت طلبان بودی .باز گرد
سرآغاز این داستان هر فصل شامل کوتاه نویسی و ستون نویسی است.داستان مردی که از بیماری دوری از وطن رنج می برد.آرامش جهان هستی وآزادی های فردی و اجتماعی را متوجه نمیشود زمانی که با خاطراتی از گذشته درگیر است و بسیاری مواقع با آن زندگی می کند و نویسنده یک راوی و نقل کننده است.
---------------------------------------------------------

قسمت -چهلم
درب سینما باز شد و دود سیگار رقص وار جلو تر از تماشاچیان به بیرون می خزید.و هیاهو تماشاچیان و ژست عباس مشنگ که سینه را جلو داده و در ضمیر خود ترس به دل دیگران می انداخت...... که صفدر بروس لی که تازه گی از تب تیفوس رها شده و هیجان زده از فیلم در راه اژدها با یک گارد و جهش کونگ فو تخت سینه عباس مشنگ را نشانه رفت.که عباس نه رو به قبله بلکه رو به درب سینما با آسفالت جلوی سینما یکی شد. خنده ؛کرکره بازار و آب بینی صفدر بروس لی که روان شده و با یک بازدم به حفره بینی فرو رفت و عباس که بیهوش نقش زمین شده بود.نمیدانم چرا دوستانم در نمایش دوم که فیلم شازده احتجاب که یک فیلم هنری بود می خندیدن .مانند اینکه به تماشایی فیلم خنده دار آمده اند.

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 94 نفر 171 بار خواندند
محمد مولوی (26 /11/ 1399)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا