3 Stars

مهاباد، شهری میان ماه و مِه

ارسال شده در تاریخ : 13 اسفند 1398 | شماره ثبت : H948604

از رویش سبز دشت، سپیده دمِ تنیده‏ ی اندیشه می‏ آید.
با بوی تُرد کلانه و پنجه‎کش.
مهاباد، ترانه‏ ی سبزی می‎خواند،
در چشم های بیدارِ مادرانِ همیشه‌امید.
در گل‌های قرمز قالیچه‏ ای خشتی.
مهاباد، همیشه سبز است،
در نگاهِ معصومِ دخترانِ همیشه بهار،
در پهندشتِ روشنِ انتظار.
مادر، قالیچه می بافد در میانِ ماه و مِه، بلند و والا، همچون شولایِ شب،
و طنین آرامِ تارو پودِ عشق،
می تپد در جینگ جینگِ النگوهای دختری از جوهرِ شب.
دست هایی مهربان،
برای تو،
به یاد تو،
و به عشقِ تو
پدر را همین نگاه بس است، جلیقه بر تن، با موهایِ ژولیده‌ای که نوازش می‏ خواهند،
و رو به شرقی ترین خیالِ فراموشی‎اند، در حصار شب.
دستهایی از جنسِ مهربانی،
دستهایِ تو،
و به عشقِ تو.
از بافت فرسوده‌ی شهر، بوی خنک پاییز می‏ آید، با برگ ریزانِ ریزِ باران،
و پدر، مردِ همیشه بیدارِ خانه، نان به دست،
با بوی تُرد کلانه و پنجه‎ کش، مسرور.
لهجه ‏یِ زیبایش، اصالتِ سبزی را متکلم است،
در بحبوحه ی باران‌های تُردِ دشت.
و هوا،
هوا، به جذاب ‏ترین درجه‎ یِ جغرافیایی، متمایل است،
در دامنه‏ یِ رشته‎ کوه‎هایِ مِه گرفته، شبیهِ صدای خاطره‌ ای خشتی،
که در حریرِ دستانش می پیچد. دستانِ پر از مهرِ پدر.
مادر می‏ بافد، تار و پودی از جنسِ ابریشم.
ابریشمِ موهای دختری آزاد، و رقص دختری در واژه واژه ی‏ شعرِ زیستن.
دختران، زیبا می‏ شوند، وقتی می‎رقصند در جینگ جینگِ النگوهایشان.
و زلفکان شبرنگشان در طعمِ خیالِ قالیچه، نمایان. خشتی از آرزو می‌ بافند.
حُجره‎های پیرامون، دوامِ عشق دارد، در کُنجِ دِنجِ هر دلِ گرمی، آواز خدا.
و شب‌های شهر در گنبدهای فیروزه ‏ای و ستون‎های سنگی،
بوی مطبوعِ زندگی می ‏دهند.
مهاباد، همچنان همیشه سبز است،
و زندگی، و زندگی، زیباترین علت هر روزِ آغاز،
در جینگ جینگ النگوهای دخترانِ نان،
بوی شکرگزاری می دهد.
بوی رستاخیز، بویِ تُرد خدا.

#معصومه_محمدی_سیف

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 173 نفر 314 بار خواندند
امیر عاجلو (14 /12/ 1398)   | خسرو فیضی (14 /12/ 1398)   | معصومه محمدی سیف (14 /12/ 1398)   | بهرام چاروقچی (15 /12/ 1398)   | مجتبی جلالتی (08 /01/ 1399)   | سیلویا اسفندیاری (08 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (14 /12/ 1398)  مجتبی جلالتی (08 /01/ 1399)  خسرو فیضی (21 /01/ 1399)  سیلویا اسفندیاری (08 /02/ 1399)  
تعداد آرا :4


نظر 2

  • خسرو فیضی   14 اسفند 1398 11:36

    . با بهترین درودهایم rose
    . چند روزی بیش نیست که افتخار عضویت در سایت نصیبم شده و درین اندک مدت در حدود
    . چهل نظر گوناگون نوشته ام و نشسته ام که ( مژه ای دل که مسیحا نفسی می آید ) که نیامد !!!
    . و لاجرم با یک جمع و ضرب به این نتیجه رسیدم در سایتی به گستردگی سایت وزین ،
    . مشهور و خوش نام در ادبیات کمتر از 9% ارتباط بر قرار می شود ( در این سرای بی کسی
    . کسی بدر نمیزند ) و نگارنده حیران که در این سکوت بیاموزم ( چو از این (سکوت)
    . وحشت بسلامتی گذشتی ) که لطافت باران را احساس می کنم !! با سلامی از سر شوق .
    . اما . وقتی که نقدی و تشویقی نیست . گفتاری نیست . از که باید آموخت ؟؟ بعضی از
    . دوستان هم روزانه شعری می چاپ اند !! که ( آن خشت بود که پُر توان زند ) تعدادی
    . از عزیزان هم پنجره نظرات را بسته اند !! چگونه است سروده خود را به اشتراک
    . گذاشته اند !!! نیز دوستانی هم بعدها نظرت را تائید می کنند !!!! مگر میز مذاکره
    . برجام است ؟؟ یک شعر نقد و تشویقی دارد و بس ( عاقبت منزل ما وادی
    . خاموشان است ) سخن از این سکوت ناچار به درازا کشیده شد . .
    . سپاس صمیمانه ام را پذیرا باشید . rose rose rose

  • خسرو فیضی   17 اسفند 1398 11:31

    . درودها نثارتان rose
    . عزیز گرانقدر . جنابعالی ده ها شعر از خود به اشتراک گذاشته اید . که هیچ
    . کدام دارای نظری چه نقد و چه تشویق نیستند . . پس چگونه به نقاط ضعف
    . و قوت سروده خویش واقف می شوید ؟؟ از شما خواهش می کنم . روزانه
    . حداقل ده ها شعر را نقد و یا تشویق کنید . آنان برای نظرتان پاسخی
    . شایسته نوشته و سپس برای قدر دانی به صفحه شما خواهند آمد . نقد و تشویقی
    . می نویسند . بدین گونه ارتباط مابین اعضا گسترش می یابد و دانش و آگاهی های
    . ما بیش از پیش خواهد شد . غبار سمند قلم توانایتان توتیای چشمانم rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا