نمیخواهم از یادها بروم.
باید آواز بخوانم.
باید همیشه بخوانم.
ترانه خوانِ عاشقی که پُر از پرتو رخشانِ عشق است.
و طنینِ کلامِ آهنگینم را میان شکوفهها، زندگی کنم.
نمیخواهم از یادها بروم.
میخواهم لابهلای تمامِ شاخهها، حضورِ آفتاب باشم و روشنیِ لبخند.
وقتی نیستم، هوا، نفسی ندارد.
و عطرِ هیچ گلی، مشام دشت را خوشایند نمیسازد.
وقتی نیستم، گنجشکها از آواز محزونِ لانهی خود، به عشق، سرک نمیکشند.
و انزوای رازقی، در آستانهی دشت، خاکستری است.
وقتی ساکتم، ابتدای پرواز هیچ پرندهای، عشق نمیشود
و انتهای صدای هیچ شعری، پرواز نمیشود.
سکوت برای من، سقوط پرواز قناری است.
و شعر برای من، همیشه، سپیدِ سپید.
میخواهم بخوانم، ترانهسُرای پر از پرنده باشم.
پر از عطر شکوفه و لطافتِ سبزِ زندگی.
میخواهم بخوانم، بخندم و برقصم و گیسوانم را به خورشید گره بزنم.
تا شاید خدا،
با یک جفت گوشوارهی آفتابگردان، گیسوانم را خوش عطر سازد
و دامنِ شعرم، در مسیرِ سیالِ زندگی، پرمعنا.
این صدای من است.
باید آواز بخوانم، در تلاطم زندگی.
باید برقصم، در تلألو رخشانِ خورشید.
باید میان شکوفهها زندگی کنم.
نمیخواهم از یادها بروم.
باید همیشه آواز بخوانم.
ترانه خوانِ عاشقی که پُر از پرتو رخشانِ عشق است.
معصومه محمدی سیف
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 14 اسفند 1401 09:01
.مانا باشید و شاعر
کتایون رها 14 اسفند 1401 12:53
با سلامی صمیمانه
مهربانوی شاعر چه زیبا عاشقانه ای سروده ای
بی عشق نباشد دل پاک و آواز خوان ات !!!
موفق و پیروز باشید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 14 اسفند 1401 13:30
درودشاعرراودوصدبدرود مرغ خیالش را????????
کاظم قادری 14 اسفند 1401 17:47
سلام و درود درعین زیبایی دو ایراد دار دارد
یکی انکه بلند است
دوم آنکه نثر گونه است
چون از تخیلات شاعری کمی فاصله گرفته است
موفق باشید
کاظم قادری 14 اسفند 1401 18:17
البته گزینه دوم را پس میگیرم چون چندبار که خواندم تخیلات شاعرانه اش به حد کفایت است
پس ازاین بابت عذرخواهم
نصرت اله صفی زاده 15 اسفند 1401 00:08
درود بر شما
محمد مولوی 12 اسفند 1402 17:36
درود برشما شاعر گرامی
تولدتان مبارک
معصومه محمدی سیف 13 اسفند 1402 09:00
ممنون از لطف شما بزرگوار