.....
این منم نشسته بر آستانه ی یکهزار و چهارصد
کسی که تلفن های دوزاری زده
پنجزاری ها خرج کرده
لواش یک تومانی خریده وُ خورده
با تَشتَکِ کانادا وُ سیاه بازی کرده
شاطرِ از کمر به بالا دیده با دو چوب باریک هم اندازه
عاشق سکه ی پنج تومانیِ طلایی رنگ بوده
خرخدا وُ خرچسونه و مورچه های زرد را مثل نُقل و نبات دیده
(انگار که حضور پیامبر را صحابه گونه درک کرده باشی)
این منم نشسته بر آستانه ی یکهزار و چهارصد
آنکه جوش اوردن را از کاربیت آموخته
با طلقِ سبز کارتون های تک رنگ دیده
با نگاتیوهایی که از کوچه پیدا کرده قصه ها ساخته
به خاطر نداشتن بلیت بی شخصیت شده
گُلی خانمِ بی شوهر دیده که در صف نانوایی دعا می کرده سرباز عراقی ببیند
این منم نشسته بر آستانه ی یکهزار و چهارصد
...
#احمد_آذرکمان
● تصویر مربوط به موزائیک حیاط خانه ی پدری ست.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 24 بهمن 1400 13:22
درود بر شما
احمد آذرکمان 01 اسفند 1400 01:50
سر سپاس و ارادت