حکایت کرونایی


حکایت کوتاه اما واقعی و کرونا !

زن احمق ، زن بیشعور و مرد بیشعور تر
6 ساعت پیش یعنی دیشب با صدای شکستن شیشه پنجره ی خونه ی همسایه مان یک آپارتمان به شوک فرو رفت .
زنی از دست زنی دیگر در این اوضاع کرونایی ! از دست زنی دیگر توی خیابان نان روغنی پخته ی خودش را به عنوانی که مشکل دارم این نان را از من بگیر و دعا کن برایم .
زنی که نذری را گرفته بود داخل کیسه ای که خودش رفته بود نان از نانوا بگیرد در داخل همان کیسه قرار می دهد و دزدانه میاورد خانه شان می گذارد داخل فر خاموش بعد از جابجایی وسایل خریداری کرده اش از فر در می آورد و روی اجاق گاز گرم کند مرد خانه وقتی متوجه می شود ناگهان نان روغنی را از دست همسرش و بقیه نان تازه خریده را داخل کیسه گذاشته و بشدت به طرف پنجره بسته ی پاسیو شوت می کند و شروع می کند به ناسزا گفتن .
نقل از مرد همسایه بعد از فرو خوردن خشم اش !

نقل قول از همسایه عصبانی
#محمد_مولوی
پ.ن.
حماقت با بیشعوری ” فرق” دارد !

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 127 نفر 277 بار خواندند
محمد مولوی (27 /11/ 1399)   | نازی خباز نیاز (29 /11/ 1399)   | بهنام حیدری فخر (29 /11/ 1399)   |

نظر 3

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا