یادش بخیر ”کودکی”
درست همین موقع ها بود
یعنی
همین روزای خرداد ماه
گوجه سبزا زرد و طلایی
کاملا می رسیدند
بساط
پختن گوجه سبزا روبراه می شد
برای لواشک ، لواشک ”ارگانیک”
ترش...ملس!
روی اجاق هیزمی
گاهی هم زردآلو و آلبالو آلو هم
چاشنیش می کرد
فکرشو بکن آبکش و لگن و ملاقه
کنار حوض آبی وسط حیاط
مادر چه با علاقه
دست نوازش می کشید
بر سر گوجه های پخته
.
من که به حاشیه هاش کاری نداشتم!
گاهی با ملاقه دیگ آلوچه رو بهم می زدم
و صدای مادر ... پسرم
بیا کنار از آتش و دیگ
و من نعلبکی در دست
بی تابانه ...
منتظر ...منتظر ...
.....
سر دیگ ناخنک زدن آی کیفی میده
.....
یه بار هم بارون اومد هرچی لواشک
پشت بام روی نایلون پهن بود
شست و از ناودون اومد پایین
همین یادش بخیر اون روزا
کودکی ام را به من پس بدهید
#محمد_مولوی
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 13
امیر عاجلو 24 خرداد 1399 17:38
مسعود مدهوش 24 خرداد 1399 17:42
درود بر دوست گرانقدر و شاعرم
حسین یوسفی رزین 24 خرداد 1399 18:01
بسیار زیبا نوبرهای بهاری
درسفره ی لواشک نشاندید و
مذاق جان را به اشتیاق اوردید
درود
محمد رضا درویش زاده 24 خرداد 1399 20:05
هزاران درود
منصور آفرید 24 خرداد 1399 20:52
درود بر دوست والا مقام: زیباست
علی احمدی 24 خرداد 1399 23:31
ادیب فرزانه جناب مولوی زنده باد و درود . از واژه سوم با اشک خواندم تا به آخر .....افسوس واقعا افسوس و یادش سبز . تنها آرزویمان بزرگ شدن بود و فرار از آن وضعیت و هم امروز تنها آرزویم بازگشت به روستای پدری و .....می باشد ...درودهاااااااااااااااا بر شما و حس لطیف شما
محمد مولوی 26 خرداد 1399 14:15
سپاسگزارم
استاد جناب احمدی بزرگوار از حسن نظرتون
به آن روزای کودکی و سادگی برنمی گردیم
اما میشود باز به روستا برگشت
شادی و سربلندی برایتان آرزومندم
با درودهایم
مینا یارعلی زاده 25 خرداد 1399 00:54
کودکی ام را به من پس بدهید
کرم عرب عامری 25 خرداد 1399 00:55
درودها عزیز
ولی اله بایبوردی 25 خرداد 1399 08:31
سلام و درود
خاطراتی از ایام دوراه کودکی
دستمریزاد
مرضیه نورالوندی 25 خرداد 1399 10:54
درودتان باد
علی معصومی 25 خرداد 1399 14:49
درود بر جناب مولوی نازنین
◇◇◇◇
معین حجت 26 خرداد 1399 17:01
از خوانش دلنوشته ی زیبای شما لذت بردم ...
اما جناب مولوی با این گرانی میوه دیگر رویای اینچنین نیز بر ما حرام شده