یکی می گفت از این عشق باید دست بردارم
نمی دانست آن لحظه پر از وصل است و بر،دارم
دوباره خواب دیدم، دیدمش، آری خودم بودم
صدایم زد ، تکانم داد ، فهمیدم که بیدارم
هزاران آینه در آینه افتاده در چشمش
نگاهم می کند مست همین تکرار دیدارم
پریشانم ،نه ،آرامم دلم در بند دنیا نیست
دوایی جز وصالش نیست یک عمر است بیمارم
تضادی بین من با من شده یک نردبان تا او
یقین دارم به او اما سراسر غرق انکارم
تسلسل های بی پایان، کویری خشک میبینم
به دور باطلی افتاده ام مانند پرگارم
صدایی می رسد از عمق من تا پشت دندانم
نخواهم یافت گوشی تا شود محرم به اسرارم
کسی شاید نفهمد حرف من را ای قلم بس کن
بکش خطی به روی این من مجنون در اشعارم
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 12
امیر عاجلو 15 شهریور 1399 17:01
محمد مولوی 15 شهریور 1399 17:24
جمشید اسماعیلی 15 شهریور 1399 19:15
غزل زیبایی سرودی آقای صمدی
موفق باشی
معین حجت 15 شهریور 1399 19:25
دست مریزاد جناب صمدی
منصور آفرید 15 شهریور 1399 20:14
سلام جناب صمدی عزیزبسیار عالی
خیر مقدم
مینا تمدن خواه 15 شهریور 1399 21:59
درودها نثارتان استادبزرگوار
بسیارعالی و دلنشین
قلم نویسا و طبع روانتان مستدام
کرم عرب عامری 16 شهریور 1399 00:23
درودها عزیز
محمد رضا درویش زاده 16 شهریور 1399 08:17
هزاران درود استاد بسیار زیبا
ولی اله بایبوردی 16 شهریور 1399 10:41
سلام و درود
امیرعباس معینی 21 آذر 1399 22:16
درود جناب صمدی بسیار عالی
قلمتان نویسا
محمد مولوی 24 اردیبهشت 1400 00:27
قاسم لبیکی 24 اردیبهشت 1402 16:34
صبحگاهان که نسیم
شبنم از رخسار گلها می زدود
حوله اش را به رخ سبز چمنها میکشید
نغمه شاد قناری روی یک شاخه بید
نرم و آرام
به گوش لاله و سوسن و سنبل می رسید
با صدای دلنشین قمری
بچه پروانه بدور گل خوشبو و سفید می رقصید
زاد روزت مبارک
به صدشوق و اُمید