شب موسیقی سکوت می نوازد
و من تکیه بر صندلی
غرق می شود در نبودنت
چنگ می زند به تنهاییش
از تخته شکسته های خاطرات بالا می رود
اما نه
به این تخته ها اعتمادی نیست
پوسیده اند
مثل من
ترک خورده اند
مثل ماه
نه
راه نجاتی نیست
باید غرق شود در نبودنت
فریاد می زند
پاسخ که نه
حتی انعکاس صدایش را نمی شنود
شاید تمام مردها فرهاد شده اند
و تمام کوه ها بیستون
اما من
نه شیرین را می فهمد
نه تلخ را
تا چشم می دود کویر است
و من
وماه
چقدر در کویر به هم نزدیک می شوند
ماه دلبری می کند
و من پلنگی شده
چنگ می زند به تنهاییش
و شب موسیقی سکوت می نوازد.
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 12
امیر عاجلو 01 تیر 1399 08:58
درود بر شما
منصور آفرید 01 تیر 1399 09:37
درود بر شما جناب صمدی عزیز :
شعری زیبا و پر از احساس دستمریزاد
مرضیه نورالوندی 01 تیر 1399 10:18
درودتان باد بزرگوار
معین حجت 01 تیر 1399 10:38
درود بر شما جناب صمدی
حامی شریبی 01 تیر 1399 11:03
درود تان
باد
ولی اله بایبوردی 01 تیر 1399 11:11
نجوای درون
لطیف و پر از احساس
سلام و درود
محبوبه دهقان 01 تیر 1399 14:05
درود بر شما
بهنام حیدری فخر 01 تیر 1399 14:39
سروده ای زیبا و دلنشین و گرم و صمیمی،شاد و سلامت و بهروز باشید گرامی
مسعود مدهوش 01 تیر 1399 15:01
درود بر شما گرامی
زیبا و دلنشین
کرم عرب عامری 01 تیر 1399 17:10
درودها گرامی
جمشید اسماعیلی 01 تیر 1399 20:19
سپید زیبایی سرودی آقای صمدی
اگر کمی ایجاز بکارببرید و کوتاهترش کنید
زیباتر خواهد شد
جسارت مرا بپذیرید
مینا تمدن خواه 10 تیر 1399 11:28
درودها نثارتان استادبزرگواروزیباقلم
جناب آقای صمدی
بسیارعالی و دلنشین سروده اید
قلم نویسا و طبع روانتان مستدام
مانا باشید به مهر