آرام و آهسته آمد ، در ازدحامی پر از من
مقصود اشعار من شد ، در این هجوم تَ تن تن
تا او غزال غزل شد ، از چشم هایش سرودم
در باغ عشقم خرامید ، آمیخت با تار و پودم
تا پشت زانو رسیده ،گیسوی مشکی لَختش
عطرش فضا را گرفته ، آن گل گلی های رختش
از رو به رویم که رد شد ، در من گسل جا به جا شد
لرزید کل وجودم ، عقل از سرم تا جدا شد
دل وارد ماجرا شد، او رفت و دل رفت و من ماند
من ماند و من ماند و من ماند، در شعرهایش از او خواند
من کشتی و نا خدا او ، سرِّ مگوی خدا او
دل را خودم هدیه دادم ، دل می رباید چرا او
از هرچه بی او بریدم ، غیرش کسی را ندیدم
یک قلب و تیری میانش ، بر بوم شعرم کشیدم
یعنی که حالم خراب است ، یعنی دلم را شکسته
ای کاش هرگز نبینم ، با دیگری او نشسته
معشوقه ی اولم بود ، معشوقه ی آخرم بود
دلبر یکی و فقط او ، ای کاشکی در برم بود
هر شعر آه است و اندوه ، وقتی که رفت از کنارم
باید قلم را رها کرد ، حس نوشتن ندارم
هر جا که رفته دلش خوش ، من را جز این آرزو نیست
تر می شود دفتر و بعد ، بغضی دگر در گلو نیست
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 19 تیر 1399 07:34
.مانا باشید و شاعر
مسعود مدهوش 19 تیر 1399 08:12
درود بر شاعر گرانقدر
بسیار زیبا
منصور آفرید 19 تیر 1399 09:31
درود فراوان بر دوست فاضلم
کرم عرب عامری 19 تیر 1399 14:43
آفرین آفرین
فریبا غضنفری 20 تیر 1399 16:38
درودتان
محمد رضا درویش زاده 20 تیر 1399 17:46
هزاران درود
رضا زمانیان قوژدی 07 امرداد 1399 12:37
درودها استاد صمدی
زیبا و دلنشین است