هوای آمدنت بوی ناب می آورد
مسیر روشن چشمت شراب می آورد
کتاب قصه حسن تو ارغوان می گفت
شمیم خاطر بودت گلاب می آورد
فروغ چشم سیاهت ستاره در سر داشت
شکست نور نگاهت سراب می آورد
سکوت جنگل گیسوت هیبت شب داشت
غروب ماه رخت اضطراب می آورد
چراغ چشم تو بزم سپیده روشن کرد
نشان ماه رخت آفتاب می آورد
هوای ابری چشمم نشان باران داشت
مسیر آمدنت جوی آب می آورد
ستاره در قدح صبح انگبین می ریخت
کرانه تا به کرانه شراب می آورد
هزار،با نفست صبحدم غزل می گفت
برای خاطر من شعر ناب می آورد
طلیعه سخنم وصف نام تو بود
ختام حسن سخن را جواب می آورد
تمام شوکت شرقی آسمان هر شب
حضور حضرت آن مستطاب می آورد
" پاییز 98"
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نقد 2
رضا زمانیان قوژدی 09 آبان 1399 01:28
درودها استاد بنای عزیز
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
در نهایت استحکام و سرشار از تعابیر ناب
تشبیهات کم نظیر و خیال انگیز
در حقیقت رستاخیز واژگان در این غزل زیبا به
معنی واقعی کلمه، رخ داده
فقط در این مصراع:
طلیعه سخنم وصف نام تو بود
اندک لغزش وزنی وجود دارد که
ممکن است واژه ای سهوا از قلم افتاده باشد
مثلا شاید اینطور بوده:
طلیعه سخنم وصف نام تو (می بود، باشد،...)
البته خودتان استاد هستید.
در نهایت، از نظر من این غزل شاهکار است
زنده باشید
کمال بنا 29 آبان 1399 19:19
درود بر شما استاد ارجمند،از راهنمایی شما بی نهایت سپاسگزارم، پاینده و تندرست باشید