انبوه اندوهی درون سینه ام ریخت
ناگه غباردرد بر آیینه ام ریخت!
بر چشمهایم ابرگریه چنگ می زد
هی زیرباران خاطرم راسنگ می زد!
عطر خیالت بر تن پیراهنم مرد
گل بوسه هایت بر لب خشکیده پژمرد
من عاشقم،با اینکه رفتی از کنارم
حتی عذاب رفتنت را دوست دارم
دل بسته ات بودم ولی تو دل نبستی
اخر نفهمیدم که بودی یاکه هستی!
با اینکه سحر چشم هایم بی نظیرند
چشمان من در حلقه ی چشمت اسیرند
یک زن که مانند تورا هرگز ندیده
ازعالم وآدم به عشقت دل بریده!
هر قدر باور هم کنم همزاد کوهم
اندوه سنگینت شده سوهان روحم
بعداز تو ناکوکم همه با من غریبند
نتهای قلبم از جهانت بی نصیبند
بعداز تو دیگر جای لحظه غم نشسته
راه گلوی ساعتم را بغض بسته!
خوب و بد از تحریرهای سرنوشتند
انگارتقدیرمرا بی تو نوشتند!
احساس عریانم،کمی آغوش واکن
آرامشم رادرلباس شعر جاکن!
برگرد ای تقویمِ خوبِ سرگذشتم!
حتی شده یک روز قبل از درگذشتم!
محبوبه دشتبان
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نقد 1
حفیظ (بستا) پور حفیظ 19 امرداد 1402 20:02
بسیار زیبا سیر عمودی شعر وافقی شعر باتناسب پیش رفته اند
.درود برشما