شراره ای ز نگاهت در التهابم کرد
دوباره چشم خمارت گرفت و خوابم کرد
لبت به خنده مرا برد در سراچه ی حسن
خراب تر ز خراب از شراب نابم کرد
سیاهدانه ی خالت به باد داد مرا
دوباره زلف سیاهت به پیچ و تابم کرد
چو در کشاکش زلفت به خاک افتادم
نسیم بوی تو سرزنده از گلابم کرد
خدیوزاده تو دیدی چه کرد با من یار
گهی در آتش و گاهی میان آبم کرد
ببرد پیش فنایی که تا فنا بشوم
بسان ذره گرفتار آفتابم کرد
هزار مرتبه گفتم غزل نخواهم گفت
به حسرت غزل دیگران کبابم کرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 16 فروردین 1400 20:32
لطیف و دلنشین
کاویان هایل مقدم 17 فروردین 1400 10:47
دستمریزاد جناب خدیوزاده
علی مزینانی عسکری 18 فروردین 1400 09:47
سلام و عرض ادب
دستمریزاد