« شش عاشقانهی کوتاه»
(۱)
خورشید
به چشمانت مینشیند
وقتی دستانت بند شعر است...!
(۲)
خوشهخوشه
فرو میچکد آفت
در تن عریان گندمزار!
شرم نمیکند مترسک
که بیهوده ایستاده است...؟!
(۳)
کاش! سهم ما
از این خاک
یک بغل خورشید
برای صبح فردا باشد...!
(۴)
قلب غریبم
قصد قربت کرده است
قاصدک را بگو
قصه کند هجرت آن را...!
(۵)
ساز تو
حرف ندارد
رقص من کوک نیست...!
(۶)
تو که نباشی
با کدام ساز
به سیم آخر بزنم...؟!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 27 اسفند 1400 18:48
.مانا باشید و شاعر
کرامت یزدانی(اشک) 14 فروردین 1401 14:06
درود ممنون استاد
پرشنگ صوفی زاده 01 فروردین 1401 15:20
کرامت یزدانی(اشک) 14 فروردین 1401 14:06
درود ممنون استاد