تو میدانی و من
خزان است این دشت و دمن
و تو میدانی و من ....
آنچه در اوج سکوتم، فریاد
آری ای دوست، فریاد مرا
تو میدانی و من ....
آنچه من داد زدم
بر در بیدادگه تو
وانچه داروغه ی تو
حکم تو و مهر تو را
بر لب بیمار من است
تو میدانی و من ....
وانچه فریاد مرا
درد مرا، داد مرا
مدفن فریاد مرا
آنچه در حلقوم من است
تو میدانی و من ....
آنچه بودم وانچه ربودی
آنچه نبودم وانچه تو بودی
من نزد تو و، تو، نبودی
آنچه در ذهن بیدار من است
تو میدانی و من ....
تقدیم به نگاه پرمهرتان
با احترام
رامین خزائی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 13 امرداد 1400 13:39
درود بر شما
علی مزینانی عسکری 14 امرداد 1400 08:38
درود برشما
پاینده باشید و پویا
کاویان هایل مقدم 14 امرداد 1400 22:53
دستمریزاد جناب