هنوز پیچک های روییده از قلبم انتظار تو را دارند ولی
تو دور می شوی و من در همین دور می مانم..
پشیمان که شدی
برنگرد ، لاشه ی یک دل دیدن ندارد!
بی تو مدتهاست که کوچانده ام بغض های بی آشیانه را به لبخند های نا آشیانه،
من در اوج پاییزی ترین ویرانی
یک دل امروز با همه تنهایی خود به یاد آن همه خاطره مینویسم..
میشنوی ؟
دیگر صدای نفس ام نمی آید
به دار کشیده مرا بغض نبودنت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 17 شهریور 1400 23:58
.مانا باشید و شاعر
علی مزینانی عسکری 18 شهریور 1400 09:29
سلام و عرض ادب
احسنت
محمد رضا درویش زاده 18 شهریور 1400 15:22
درود بر شما