فوران اشک
او گفت مرا ، لقمه به قد رِ دهنت نیست
این پارچه هم رنگ و خط پیر هنت نیست
دانه نشدی تا بشوی کِشته به دشتی
هیزم نشدی مرحله ی سوختنت نیست
تا چند نشینی به خیالات و تَوَهُم
دلسوخته یِ من ، دلِ من هم سخنت نیست
ای ساده ، به شیرینی شیرین شده ای خام
بازو نزدی جوهره ی کو ه کنت نیست
عاشق شده ای ، هیچ ندانی و نفهمی
در عشق به جز مرگِ بدون کفنت نیست
ای کودک اندیشه ی من فکر نکردی
این نقش به جز نقشه ی بر هم زدنت نیست
هر لب، که لب سازه ی ساز دهنی نیست
گفتم که مرا قصد عروسک شدنت نیست
اشکم فوران کرد نگاهم به زمین ریخت
گفت ای گل من موسم پر پر شدنت نیست
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
دادا بیلوردی 29 آذر 1394 18:44
موجی شده ای ، هیچ ندانی و نفهمی
در عشق به جز مرگِ بدون کفنت نیست
.
درود بر جناب خادمیان
بهره مند شدم از احساس لطیفتان
کرم عرب عامری 30 آذر 1394 10:21
درود استاد عزیز
طلعت خیاط پیشه 30 آذر 1394 19:53
درود بر شما استاد خادمیان ارجمند
مثل همیشه بسیار زیبا سروده اید.