اشتباهم بود در بی را هه کس را نیست راه
سادگی کردم که بُردم پای در جشن گناه
سالها انگار در رنگ خطا جوشیده ام
کی به صابون دغل بر چیده شد رنگ سیاه
چشمِ شب چشمِ تماشای مرا تسخیر کرد
رنگ ها در شب ، همه یک رنگ آِمد در نگاه
بخت، کج افتاد، من دیدم دگرگون نقش را
گر نه کی ساز محبت می زدم در قتلگاه
دانه بودآن دام ، مثل دانه ی سیب بهشت
با سَر افتادم فرو از پشت بام بارگاه
عقل را گم کرده ام دل راکجا پیدا کنم
خود نمی دانم چه باشد چاره ی این اشتباه
هیمه ی آتش فشانِ نیمه ی خود گشته ام
هیچ خاموشی ندارد شعله از شب تا پگاه
نیستم نومید در میدان و میتازم به خویش
شایداز زخمی خریدارم شود چشم گواه
چشم را با اشک میشویم که روشنتر شود
آری آری مرکز نوراست این خال سیا ه
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
علیرضا خسروی 20 دی 1394 00:50
درود بر شما...
حسن کریمی 20 دی 1394 02:10
احسنت جناب خادمیان
عباس یزدی(طوفان) 20 دی 1394 09:48
سلام
مبهوت شعر زیبایتان شدم
محمد جوکار 21 دی 1394 01:25
چشم را با اشک میشویم که روشنتر شود
آری آری مرکز نور است این خال سیاه
======================
درود و آفرین تان باد استاد خادمیان عزیز
خرسندم که می آموزم در هوای شاعرانه گی تان
قلمتان ماندگار و مهرتان پایدار
نیلوفر م. حسینی 21 دی 1394 15:54
بسیار زیبا و دلنشین
درود بر شما
مسعود احمدی 22 دی 1394 01:51
دست مریزاد
امیرحسین نوروزی 23 دی 1394 06:55
درود بزرگوار
منوچهر منوچهری(بیدل) 23 دی 1394 09:46
سلام به عزیزم بسیار زیبا سرودید