زمین خشک است ، روحِ آب، بر گرد
عزیزِ لاله های ناب، بر گرد
به جوش ای آّب از دیواره ی سنگ
زلا ل چشمه ی کمیاب ، بر گرد
به رود زندگانی تازگی بخش
شده در یاچه ها مرداب ، برگرد
کسی از شک و شبهه در امان نیست
چراغ شب شکن، مهتاب، برگرد
دلم مانده میان حق و باطل
صفای دل مرا در یاب ، بر گرد
گره افتاده در کار گروهی
گروهی خسته از گرداب ، برگرد
سفیر غیب ظاهر کن خودت را
نمانده بر کسی پایاب،بر گرد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
حسن کریمی 07 خرداد 1395 02:47
سلام و عرض ارادت خالصانه حضور استاد خادمیان سروده به همان زلالی چشمه سار ی که از دل سنگ جاریست
حظی وافر بردیم مؤید ومنصور باشید
حمیدرضا عبدلی 07 خرداد 1395 05:21
با سلام استاد بسیار عالی
علیرضا خسروی 08 خرداد 1395 01:01
درود بر شما استاد گرامی