آ رَ م از چنگالِ چنگی ساز و چنگِ یار را
تا به رقص آرَ م به چنگی عارف و عیار را
شیر و شیرینی مرا فرجام ده ، شیرین لبم
شور را بگذار، ای شوریده شور و تار را
گفت و گویت ، گوی، از چوگانِ چوگانباز برد
گوی ، بینم ، ازچه کس آموختی گفتار را
من به صلح و قهرت، عمری استخوان بشکسته ام
قهرمان ِ قهر دیدم ، دلبر قهار را
باجسارت جام را سر می کشم در جام جم
عاریت می گیرم آری، جام های عار را
وقت جانبازیست، بازم باز کن پر، باز من
باز هم بازی نگیری عرصه ی پیکار را
نغمه ی جانسوزِ تارم، ازشب تاریک نیست
فتنه دیدم گیسویِ تارِ بتِ تا تار را
گر لب تیغ تو خواهد بوسه سر پیش آورم
یا بکش یا ده دوای درد این بیمار را
چشمِ خواب آلود من ، بیدار شد، بیدار شو
عاقبت بر دار می بینم، سرِ بیدار را
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
محمد جوکار 24 خرداد 1395 00:58
همیشه درود بر استاد خادمیان عزیز
غزلی شورانگیز با واج آرایی های بسیار زیبا از احساس دلنشین و طبع نازنین تان خواندم و لذت بردم
قلمتان نویسا و مهرتان مانا
علیرضا خسروی 24 خرداد 1395 02:10
درودها استاد ارجمند
حمیدرضا عبدلی 24 خرداد 1395 06:15
با سلام استاد بسیار عالی
حسن کریمی 24 خرداد 1395 21:57
جناب خادمیان گرامی قلم توانا شما چون ساز سحر آمیزی واژه ها به حرکاتی موزون دراین غزل وا داشته اند
درود بر شما
حسن جعفری 25 خرداد 1395 01:06
درود بر شما
زیبا و استادانه سرودید
حبیب رضایی رازلیقی 26 خرداد 1395 17:31
تنج شاخه گل به نیت پنج تن آل عبا ع
تقدیم به شما