هنوز بار میکشم
بار گناه ِتورا
نگاه کن
چشم تو دریچه ی دلم بود
روزی که پِلک هایت بسته شد
تاریکی درآ غوشم گرفت
باغ ِخزان کشیده ام
بهار تکرار خواهد شد
و باران خواهد بارید
تا رنگین کمانت را شاهد باشم
درخت نمک سود را
جوانه و امید نیست
اما
در عشق هر ناشدنی
شدنیست
پرواز خواهد کرد
کبوتر شکسته بال
وگل خواهد داد
درخت سوخته
باوزش نسیم تو
خاکستر سر به هوا میشود
صبح ادامه دارد
نسیم میوزد تانرگس هایت
بشکفند عصمت شبنم را
آرایه هایت آرامش رابهم می ریزد
نمی خواهم با خواهش
کاهش پیدا کنی
بگذار بی تعلق بگذار بی تملق
شاعر باشی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
حمیدرضا عبدلی 23 تیر 1395 09:00
با سلام استاد بسیار زیبا
حسن کریمی 23 تیر 1395 23:47
درود برجناب خادمیان خوش دست وخوش قلم آنچه از زلال باور های شمامیترا ود به جان مینشیند که سر چشمه
آن از کوهسار عطر آگین جانان است