مسئله هر چه هست ، حل شدنی ست
غیر از آن رفتنی که نا مدنی ست
خونِ رگهایِ شعر تا رنگست
عشق ، افسرده ، فتنه ها علنی ست
صحبتِ زندگی غریب افتاد
سخن ازمرده ها و بی کفنی ست
جنگها گاه بازیِ هوس ست
شهر، ویرانِ جهلِ ما و منی ست
هنری باشد و اگر غیرت
شدنی هست ،هرچه ناشدنی ست
پشت، این دانم و ندانم ها
گاه جهل است گاه عقلِ غنی ست
نظم بی روح، جوهرِ مرگ است
شعرِ خون ریز،شعرِ بی وطنی ست
قفسی بود وبلبلی می خواند
زرد رویی د لیل بی چمنی ست
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
حسن کریمی 02 آبان 1395 21:59
سلام وعرض ادب جناب خادمیان درود برشما موفق باشید