چگونه تلخ گزارش کنم ، تو شیرینی
به روح،خنده نخوانم سرودِ غمگینی
به حالِ خسته رهایم به شهر و بی مورد
مرا به شعله در افکنده ای نمی بینی
به هر طرف که روم می کشد به تنها یی
پر است دفترم از خاطرات خوش بینی
همیشه میلِ تماشاست درسرت جاری
چگونه بی خبری از گلی که می چینی
دلیل زاویه ها هر چه بود ثابت کرد
مرا به نزد تو آورد بوی نسرینی
اگرچه ساده خیالم مرا طراوت هاست
به یادِ باغِ توسبزم ، که سبز آیینی
خدای را مبر از یاد تا گره نخورد
به ریسمان عمل فتته های بی دینی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 17 آبان 1395 23:55
همواره درود بر قلم زیبایتان
خرسندم که میخوانمتان
حسن کریمی 18 آبان 1395 18:41
سلام وعرض ادب خدمت جناب خادمیان بزرگوار غزلیست دلنشین فیض بردیم از محضرتان