داغِ جامِ آفتابم، آب را روشن کنید
سایه سوزم ، ساغرِمهتاب را روشن کنید
مردمِ بیدار کو ، فرهنگِ آگاهی کجاست
چشمِ بیداری ندارم، خواب را روشن کنید
نغمه ای تسلیم می خواند به گوشِ نی نیوش
شعله نوشم آتش مضراب را روشن کنید
برگِ خشکِ من اسیرِ گرد بادی مبهم است
حالِ این افتاده در گر داب را روشن کنید
نغمه هایِ زندگانی در نیِ مردابی است
این نیِ روییده بر مرداب را روشن کنید
آ تشی در جا م شب های زمستانِ من است
صورتِ پروانه یِ شبتاب را روشن کنید
دانه ای گم گشته در دشتِ سرودستان ما
سبزه پردازان، چراغِ آب را روشن کنید
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 29 آبان 1395 21:06
درودبرشما جناب خادمیان عزیز وبزرگوار
در پناه خدا باشید