من ازچشم تو می نوشم که نورم را بیفزاید
مسیرم را کند روشن حضورم را بیفزا ید
هم از مرداب بیزارم،که حالم را بهم ریزد
هم ازسر چشمه ی تلخی که شورم را بیفزاید
ازآن جوشانده می خواهم که بر پستی برآشوبد
نه آن دم نوش مشهوری که زورم را بیفزاید
نمی خواهم غروب خستگی دردل پدید آید
تراوش های لبخند ت سرورم را بیفزا ید
اسیرم کرده نقش نافذ غیرت براندازت
مگر حیرت برافروزی ،غرورم را بیفزاید
غمی شاید نقوش و نامه ی من را بهم ریزد
محبت چشمه ی شعر و شعورم را بیفزاید
کجا یی ای تب نوش آفرین ای نوش هستی سوز
در آغوشم بکش تا عشق سروم را بیفزاید
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
علیرضا خسروی 13 بهمن 1395 22:04
درودها استاد گرامی