ای عشق چه میگویی ؟ از ما تو چه میخواهی ؟
این جان که در این تن بود دادیم به یغمایی
او دل که به غارت برد ، جان در غم او جان داد
لیکن که جهان دادم تا باز تو بازآیی
تو رفتی و بعد از تو این شهر بیابان شد
تو آب بُدی یا مهر یا سرو بلندایی؟
تو دانه ی یک کاجی ، تو ساقه و یک برگی
من آب شوم تا تو این دشت بیارایی
نیمی ز قمر گویا گمگشته در این ظلمت
گویی که تو آن نیمی ، آن شب که در اینجایی
از پیچش هر مویت تا قوس هر ابرویت
صد جان ز جهان برده ، صد دیده و بینایی
تو مثل بهاری که جان داده به هر گلبرگ
باز آ که همه جان را دادم که تو باز آیی
ای عشق به هر فردی ، کو گفت چه میخواهی
گو من ز تو بستانم جان و دل و دارایی...
کیمیا شجاعی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 02 امرداد 1400 10:47
!درود
محمد خوش بین 02 امرداد 1400 19:06
سلام و درودها
کاویان هایل مقدم 06 امرداد 1400 08:39