تو از باران چه می دانی به وقت بارش آن
بسان عاشقی شوید تمام غم، از پیکرش آن
تو از دنیای سرگردان عاشق ها، نمی دانی
تو هرگز ماندهای در یک سکوت فاحش آن؟
به رفتاری که همچون یک چموشی است
ندارد از محبت ها دگر بر او اثر یا ارزش آن
ندیدی عاشقانی را که در غربت نشین اند
نبودی, تا به درد آرد روان تو برای ترکش آن
خدا داند و دیگر هیچ کس ، غم های سینه
برایت آرزو گردد رهایی، از جهان سرکش آن
به یاد خاطراتی زیر باران از برای آدمی چون
که در آغوش مادر باشی و با هر نوازش آن
نمیدانی چه حسی از درون عشق و مستی
که بر تکرار ها عادت شود بر خواهش آن
سروده شده توسط : ادریس علیزاده
اول آذر ۱۴۰۰
تلفظ :
(شوید. Shoo. Yad)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 06 آذر 1400 22:44
درود و سلام موفق و مانا باشید
ادریس علیزاده 07 آذر 1400 02:17
درود و باز درودتان
کاظم قادری 07 آذر 1400 13:05
سلام و درود
غمش قافیه نداره با مصرع اول وباقی ابیات
ادریس علیزاده 07 آذر 1400 16:22
درود و سپاس از گفتار منصفانه