سلطان در بند
یک جنگل اگر شود بدون سلطان
بی دغدغه، کفتار بخواند فرمان
روبه صفتان به کام شان شیرین است
تقدیر سیاه ، سایه اش بر بستان
چون نعره شیر دیگر از بند شنید
بر تاختن جنگل انبوه به قصد جولان
خون ریزد و در بند کند دیگر جاندار
از عقده گشاید به ضعیفان، رندان
تاراج کند هر چه ز اموال ضعیف
آسان بشود ظلم و جفای عریان
بیداد فرا گرفته میشود سرتاسر
با این همه هرگز چو نبارد باران
از محکمه خالی بشود قاضی هم
دادی نه ستانده بشود از عصیان
سروده شده توسط: ادریس علیزاده
۱۳ تیر ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 19 تیر 1401 19:54
درود بزرگوار ا
ادریس علیزاده 20 تیر 1401 07:59
درود عا????????