قصه ای که هر کلامش تلخ بود
هر که آنرا می شنید تب می نمود
گوشه ای پنهان که از شرمندگی
قلب، مروارید جانش در صدف
یک پدر ، با آرزوهای قشنگ
آنچه دارد بهر فرزندش هدف
جانفشانی های بوی کهنه گی
عبرت و ترسش دگر از سر گذشت
توبه اش، بوی عرق های تنش
هر بلور اشک او ، سر ریز پند و سرگذشت
داستانی با غم و اندوه و شر
مردمی بد ذات در انبوه شهر
خوشه های نو رسیده خاطره
هر تنفر، میوه نارس نهیف
گونه ای از آفت با قلب سنگ
باغبان یک ردیف درخت بارور اما سخیف
باغبان ، عمرش در این بستان گذشت
فصل خشک و گرم و بی آبی زمین
تشنه اند اما درختان بار داده لاجرم
آبیاری قطره قطره از عرق های جبین
بوستانی مستعد شعله ور
تا شود با خاک یکسان یکسره
سوزد از هر نوع درخت بار داده
کود خاکستر ، نهایت مینماید فیصله
سروده شده توسط: ادریس علیزاده
۱۶ تیر ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 19 تیر 1401 19:52
.مانا باشید و شاعر
ادریس علیزاده 20 تیر 1401 07:58
درودتان باد