پاک از یاد همه رفت چه زود
خنده های من و تو بی غم ها
اختران شاهد بر آن روزها
شوق بی وصف برای همه آدم ها
آسمان زمزمه اش عاطفه بود
رقص پر خاطره ماه، شب مهتابی
شعفی بود که موزون احوال
هم زمان بود در او بی تابی
نگران بود که این شادی ما
ناگهان با آمدن زشتی و بد
شکل یک غصه مبدل بشود
گرمی مجلس مهمانی سرد
آن چه احساس بد مهتابی
حال اینجا به حقیقت پیوست
محفل ساده ما خاطره شد
زندگی یک بدل ساحره هست
خنده تبدیل به نالیدن شد
آن که آواز به شادی میخواند
غم زده متن ترانه سر داد
قصه عشق هم از پا افتاد
نا امیدی شبح کامل شد
بین مردم به رفاقت پرداخت
همه را یکسره بی تاب نمود
هر کسی ساخته با او، پس باخت
آفت بی خبری رشد نمود
آن که بازنده ی یک بازی سخت
جنگ انسان به مصاف غفلت
آدمی بود در این بازی بخت
ادریس علی زاده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 16 خرداد 1402 12:53
درود بزرگوار ا
ادریس علیزاده 17 خرداد 1402 02:58
درود من حقیر ، همیشگی ست به استادی چون شما و پشتوانه سروده های پر از نقص اما درون اسیر
علیرضا خسروی اصل 16 خرداد 1402 16:07
درود بر شما.
بسیار زیبا.
موفق باشید
ادریس علیزاده 17 خرداد 1402 03:00
درود بشما دوست عزیز که توجه شما به این سروده و بقیه ، منت نهادن شما بر من است و افتخار دارم برای حرف دلم و خواندن آن ها ، باعث دریافت انرژی در بنده می گردد.