خار و گل های بروئیده باغ
من و تو غنچه بی عطر و نما
از هزاران گل دیگر در آن
بی نصیبیم ز الطاف خدا
روزها گرچه نسیمی بوزد
به ملاقات سلامی بکند
با تبسم به سراغ گل ها
با نوازش حال پرسی بکند
سوی ما یک نظری هم نشود
چه رسد تا بنوازد ما را
چه رسد طالب احوال شود
چه رسد تا بشناسد ما را
آن چنان سرد نگاه هر یک
سوی ما گرچه حقارت آمیز
مثل بیگانه شدیم در خانه
مثل بوی گل رغت انگیز
سارقان در صدد غارت باغ
باغبان را تک و تنها دیدند
سال ها قبل هجوم آوردند
هر گل زیبا در آن را چیدند
من و تو قصد هیاهو کردیم
قصد افشای حضور آنان
با فریب و دغل و فتنه گری
شاهد قتل و خرابی آسان
آه ای مردم خواب آلوده
حاکمان در پی کشتار شما
جیره خواران همه اطراف شما
سارقان در پی انبار شما
ما تعلق به کجا داریم پس
من و تو ، بی کس و اینجا تنها
مانده در غربت شهری بی جان
در مسیر رود ، چون ماهی ها
ادریس علی زاده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 12 تیر 1402 11:27
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
ادریس علیزاده 12 تیر 1402 13:46
درود من بشما بیکران باد
Milad Kaviani 14 تیر 1402 00:28
درود بر شما شاعر عزیز
ادریس علیزاده 14 تیر 1402 02:05
درود من بشما عزیزدلم بیکران باد