گر شوق وصل داری، بر نِه کنار نان را
تا وقت کام داری، بیدار مان شبان را
گل سر به زیر گیرد، چون شمس پشت ابر است
از هجر ماه گیرم، بر زیر دیدگان را
تا پای در زمینی، کن محض یار کاری
بیبهرگی نماید بس خُرد آجران را
آرام نیستم گر خاموش بر نشستم
چون نارِ عشق سوزانَد نای تا زبان را
فرمانِ خامُشی سالک را پناهگاه است
بر دار کرد نطقی، منصورِ شایگان را
مابین شام و روزم هرگز تفاوتی نیست
دلبر ربود هم دل، هم خوابِ میزبان را
با جغد گر بخوانم در شام یا سحرگاه
شاید منم ببینم جا پای دوستان را
سیراب من نگردم هنگام آب نوشی
از بس که او بیارد، در چشم تشنگان را
حاجت بزرگ گردد، آزمون سخت گردد
باید دهی سلامی ایوب مهربان را
مهدی فصیحی رامندی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 امرداد 1401 23:01
!درود