دشت بارانی درختان خیس آب.
هیزمی جمع کن مهیا کن کباب.
غصه ی دنیا به کنجی وا نهید.
لذت از امروز را اینجا برید.
چای در روز بارانی صفایی دیگر است.
لذت ناب در این نوع سفر است.
لقمه ای نان و کباب، گوجه هم در این کنار.
جایتان خالی بود بنشسته ام زیر چنار.
دوغ وسبزی با کره آن هم محلی مزه اش اعلا بود.
جای شکر است باز در این آبادی نان سنتی پیدا می شود.
بر گون باران زند دیوانه وار تسبیح خداوند به جا آورده ام.
شکر حق من بهره ای از روز باران برده ام.
پس بزن باران به روی صورتم دیوانه تر گردم ز پیش.
کاش گرگ دل بخوابد او نباشد فکر میش.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 26 امرداد 1401 09:39
jalal babaie 26 امرداد 1401 20:49
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار عاجلو ممنون لطف دارین
زهرا آهن 26 امرداد 1401 23:17
درود بر شما
قلمتان نویسا
شاد و پیروز باشید
jalal babaie 26 امرداد 1401 23:36
درود و سلام فراوان بر شما سپاس بسیار لطف دارین
حافظ کریمی 29 امرداد 1401 03:08
jalal babaie 29 امرداد 1401 08:56
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار آقای کریمی ممنون لطف دارین