(غزل سپید)
نگاهت مهربان بود اما من چه کردم چرا غم را درونت غنچه کردم.
چه بد کردم چه بد کردم من بیچاره با تو ،که تو با چهره ی خشم بیا حالا ببین مالان دردم.
تو چون آن گل که در دست باد می آمد برای خوشحالی من چه بد کردم
من آن پژمرده برگ فصل پاییزم من آن آتش درونی درد نگاه کن رنگ زردم.
چه زیبا بود آن خنده هایت پیش آن گل های رز ولی افسوس رفتی ولی افسوس.
دیگه من رنگ خوشبختی و خوشحالی ندیدم ای رز زیبا ولی من روی قولم هستم بدان مردم.
شکستی عهد و پیمانت تو خود گفتی دیگه هرگز نمیام می رم از پیشت.
بیا امروز که پاییز درختان برگهاشون داره می ریزه ببین با خود چه کردم.
(شعری که سرودم در مورد قصه ی یک معتاد که زن و بچه اش را ترک کرده بود
ولی بعد از ترک اعتیاد پیشمان از کارش )
(بابک دیلمان)
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 25 شهریور 1401 19:27
سلام ودرود
jalal babaie 26 شهریور 1401 10:05
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار ممنون لطف دارین
رضا کاظمی اردبیلی 25 شهریور 1401 21:56
عرض ادب
زیبا و دلنشین بود.
درود بر شما شاعر توانا و گرانقدر.
jalal babaie 26 شهریور 1401 10:02
سلام و درود فراوان بر شما ادیب و شاعر گرانقدر ممنون لطف دارین
نادیا رودکی 26 شهریور 1401 09:04
چقدرزیبابود
jalal babaie 26 شهریور 1401 10:03
سلام و درود فراوان بر شما خانم رودکی ممنون لطف دارین