غزل : دوری
نیست محزون تر از این شعر که میگویم من
دیر سالی است که عشق از همه می بویم من
عاشقان را همه مست از می ِ شعرم بدهید
هر دم صبح که در میکده میرویَم من
ناخلف بوده ام از عشق نصیبم .. دوری
نیمه شب ها همه اشک از مژه میشویم من
از خراسان پی معشوقه دویدم تا غرب
شهر تا شهر .. رمه تا رمه میجویم من
چون که امید به دیدارِ رخِ ماهش هست
دل به دل تا به دلِ هلهله می پویم من
عاشقان آمدن عشق عجب وقتِ خوشی است
نیست محزون تر از این شعر که میگویم من !!
شاعر :مسعود بافقی زاده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 12 شهریور 1401 17:26
درود بر شما