درخت طوبی


زندگی - سکوت - عشق
میخواستم زندگی ام در فاصله دریا و کشتزار بگذرد . میخواستم قبل از آخرین دیدار آنقدر 

سکوت کنم که آواز تو بر تمام تمبرهای جهان نقش ببندد. میخواستم روح گمشده ام را 

کنار تاکستانهای زیبا پیدا کنم . میخواستم........... 

دهانم از کلمات ریز و درشت پر است . کلماتی که میخواهند مشتاقانه به سوی تو بیاییند 

اگر هیچ گلی ندارم که تقدیمت کنم از دانه های شیرین باران گردنبندی درخشان میسازم 

و به گردنت می اندازم. از رویاهایم دستکشی میبافم تا بادهای سرد انگشتانت را نیازارند. 

نمیخواستم مثل بوسه ها فراموش شوم . نمیخواستم مثل ابری تیره با شتاب از بالای سرت 

بگذرم. نمیخواستم برف پاک کن ها نفس های گرمم را از روی شیشه ها محو کنند . 

نمیخواستم از پشت بام خورشید پایین بیفتم. 

دستهایم از گله های ریز و درشت پر است چرا گیسوان آشفته ات را در آینه چشمانم شانه 

نکردی؟ چرا سیب سرخی را که روی تاقچه اتاقت گذاشته بودم به یاد من نبوییدی؟ چرا با 

من از کودکی های غریب حرف نزدی؟. 

میخواستم در اشکهای فرشتگان زندگی کنم و روی دشتهای برهنه ماه راه بروم و حوله ام 

را بر شاخه درخت طوبی بیاویزم . میخواستم نامت را بر دیوارهای بهشت بنویسم و به 

پیشواز دستهای سپید پیامبران بروم . میخواستم روزنامه ها را از عطر لیمویی عشق جاودانه 

کنم . 

آه ای سرگشتگی همیشه ای تنهایی ناگزیر من چهره تو را در بالهای پرندگان دیده ام . آیا 

چهره مرا بر سنگهای غبار آلود خاکستری میبینی؟ من کنار انبوه ساعتهای شماطه دار 

افتاده ام. من بی سرود و بی درود مرده ام.

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 56 نفر 95 بار خواندند
نیما ولی زاده (16 /08/ 1402)   | بهرام داودپور (17 /08/ 1402)   | آرزو بیرانوند (18 /08/ 1402)   | صدیقه جـُر (18 /11/ 1402)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا