از استکان ِ اول ِ این بطری ِ عرق
تا مست کردنم سر ِ سجاده ی ولو
دارم شبیه عربده کولاک می کنم
دارم شبیه عربده اما تلو تلو
مانند ِ یک قناری ِ مسلول در قفس
چیزی درون حنجره ام گیر کرده است
نام کسی که در سر من چرخ میزند
من را به مستی ام غل و زنجیر کرده است
هی زخم میزنم به خودم پشت نعره ها
هی زخم میزنم به خودم فحش میدهم
هی زخم میزنم به خودم گریه میکنم
هی زخم میزنم به تو هم فحش میدهم
زیبا تویی که در سر من چرخ میزنی
زیبا تویی که هیچ کک ات هم نمیگزد
این اژدهای خوش خط و خالی که یادِ توست
دارد در آستین من آرام می خزد
زیبا تویی که ساقی شبهای غربتی
مستی امان شاعری ام را بریده است
سیگار شاهد است که از جاده چشم من
چیزی به جز نیامدن تو ندیده است
چشمم به جاده بود و دلت با نیامدن
این جاده شکل آمدن ِ تو نبود ، نه
گشتم میان لاشه ی افکار درهَمَم
اما نشان ز خاطرت هرگز نبود ، نه
از هفت جای من عرق سرد می چکید
هر بار با نیامدنت رو برو شدم
من بارها قول تو دادم به آینه
هر دفعه پیش آینه بی آبرو شدم
من خسته ام ز لولش این کرم در سرم
تو خسته از منی که تو را خواب دیده بود
آه ای پری ِ کوچک ِ غمگین ِ شعرهام
در خواب روی ماه تو بی تاب دیده بود
جن های توی مغز سرم دف زدند هی
مادر صدام زدند و هی کف زدند هی
تنهایی ِ غریب و غم مادرانه را
آتش زدند و به دل تفت زدند هی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 04 بهمن 1401 15:24
.مانا باشید و شاعر