حافظ ای پادشه شعر و غزل ، محرم راز حافظ ای لحن غزل های تو همبستر ساز
ای که شعر تو سر انگشت تحیر دارد چه تفاوت کند اشعار تو و ذکر نماز
سوز دارد غزلت سوزش شیرین به دلم ساز دارد سخنت در سر هر اهل نیاز
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل حافظ بسرشتند به صد عشوه و ناز
دوش در حلقه ی ما صحبت گیسوی تو بود ای که هر راز جهان کرده تفال به تو باز
دل به تو باخته ام سرور عشاق بهشت تو کمی هم به دل خسته ی ما عشق بباز
آسمان بار امانت نتوانست کشید سر این رشته ی عشق است در این قصه دراز
سر فرو برده به خاک است که عالَم نگرد گردن هرکه به عشق است دو عالم به فراز
گاهگاهی که بر این خردی خود می نگرم تو نگاهی ز کرم کرده و ما را بنواز
" وحید"
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 مهر 1401 13:05
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
وحیدرضا روان بخش 19 مهر 1401 09:09
به درود و سپاس
ممنون از حسن نظر جنابعالی
دادا بیلوردی 18 مهر 1401 18:50
درود بر شما
وحیدرضا روان بخش 19 مهر 1401 09:09
با درود و سپاس از شما