چون سر افرازم در این اثنای عمرم در نگاه
دیده را در ره بشویم زیر چتر نور ماه
ساعتی با دل به خلوت گفته باشم بی ریا
با تو من هر لحظه ام باشد نگینی دلربا
آتش عشق تو جانم شعله ور کرده به مهر
در سرای عاشقان خوانم ز دلها با تو شعر
جان من را تو رهاندی از همان دل بی نشان
ساحت عشق تو با من روزگارم دُر فشان
تا که بودی هر زمان هر لحظه هر دم در نفس
اهرمن را تو شکستی دل پراندی از قفس
حال و روز من نیاز است و نماز است و سجود
قبله گاهم آینه باشه بسوزانم چو عود
این دل خوشخوان برایت نغمه ها دارد بسی
شعر و شور و شاعری با من همانند کسی
انکه در جانم زند هر دم ندایی در نفیر
من ندانم کیستم لیکن تو باشی زمهریر
خود به جان در روزگاران با تو باشم پاک راه
هر چه دارم از تو باشد زنده ام در کوره راه
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 آبان 1401 09:39
!درود
کاظم قادری 21 آبان 1401 18:43
سلام و درود
تا میتوانید شعر معاصر و گاها کلاسیک بخوانید
اثر شما موزن ولی کاستیهای زادی دارد بیشتر تلاشی برای سرودن است و پیام تازه ای یا زبان تازه ای ندارد
نحوه ی چینش واژه ها دم دستی و برای پرکردن وزن به کار رفته اند تا سرایشی قابل قبول
مصرع اول که باید بسیار زیبا باشد و کشش دار بسیار گنگ و نامفهوم است
چون سرافرازم از چه و چرا؟؟عمر در نگاه یعنی چه
دیده را چرا در ه مشویید اصلا استعاره از چیست از انتظار دیدن معشوق و یا... گنگه
چرا زیر نور ماه زیر نور لامپ یا خورشید نمیشه؟؟؟
در بیت دوم به یکباره زمان فعل از مضارع تغییر کرد
در مصر ع بعد بالاخره دیدن یار دلرباست یا خلوت با دل ؟؟
و....