بر روی صندلی کنارپنجره
دراین زمستان سرد
که سوز سرما
از درز پنجره
سوسو می کشد
خواهم نشست
سیگاری خواهم کشید
وبه چیزهایی فکرخواهم کردکه
عاشقانه باتمام وجودم
برایت انجام دادم
درخیال خود دردمی کشم
درسکوت زخمهایم
نشسته وپاهایم رابغل میکنم
ازهمه گریزانم
هریک نقابی برچهره دارند
دوست دارم تنهاباشم
هرلحظه می کشم خیالم را
خیالی که به زنجیرکشیدم وعذاب میکشم
گرچه مرد انتقام نیستم
بی تو تا آخرین نفس
بدون عشق بادرد
خواهم زیست
تاشروعی دوباره بی تو
بانسیم صبحگاهی در زمستان
پرخواهم کشید
به سوی دیگر......
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 12 دی 1401 20:38
سلام ودرود