ساقی بیار جامی و پر کن ز باده ای
مستم کن از شراب خم سر گشاده ای
زان پیشتر که خاک وجودم رود به باد
آبی فشان بر آتش در جان فتاده ای
بلبل ز سوز بانگ نفیرت گمان برم
مست از نوای کورس سرهنگ زاده ای
ای شمع از جفای تو نالم.که بی دریغ
پروانه را بر آتش سوزان نهاده ای
)ساغر) به وقت فقر و غنا همدمی مجو
تا می به ساغر است به کف جام باده ای
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 اسفند 1401 19:09
.مانا باشید و شاعر
محمد اسکندری کتکی 21 اسفند 1401 00:34
سپاسگزارم????
کتایون رها 19 اسفند 1401 10:52
سلامم را پذیرا باش
استاد گرامی غزل نابی سروده ای
ای شمع از جفای تو نالم.که بی دریغ
پروانه را بر آتش سوزان نهاده ای
عالی بود . . عالی و عاشقانه !!
در انتظار شما هستم با یک غزل ناب دیگر !!
موفق و پیروز باشید
محمد اسکندری کتکی 21 اسفند 1401 00:35
لطف دارید سپاسگزارم????