3 Stars

روزگار غم

ارسال شده در تاریخ : 11 اردیبهشت 1402 | شماره ثبت : H9424718

《روزگار غم》 غزل

ابر بارانی نمی بارد زمین خشکیده است
طفل دوران گشته بی مادر دلش غم دیده است

برکه ها خالی ز ماهی ، گشته این دریا کویر
ماهیِ لب تشنه را گو چشمه ها خشکیده است

مرغ خوشخوان را بگو دیگر نخوان پژمرده گل
فصل پاییز و زمستان گشته گل خوابیده است

هر چه می بینی در اینجا شام تاریک است و تار
چشم بینائی نمی باشد خزانِ دیده است

مرغ جان از این قفس باید رها گردد شبی
مرغ جان باشد اسیر این قفس ژولیده است

غم شده همخانه ی دل دیده بارانی شده
مادر غم را چرا این دل شبی بوسیده است؟

مرغ خوشخوان را در اینجا بی وفایی سر بُرید
لاله پرپر شد در اینجا خار و خس روئیده است

روزگار مرگ عشق و مهربانی ها شده
بی وفایی ، دل در این دوران فراوان دیده است

چرخ گردون بر مراد کس نمی گردد کنون
گوئیا چرخ فلک این دم ز هم پاشیده است

《مخلص صادق》هوا پُر گشته از بوی ریّا
جلد میشی گرگ دوران بر تنش پوشیده است

یکشنبه۱۴۰۰/۶/۲۱

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 74 نفر 81 بار خواندند
امیر عاجلو (11 /02/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (11 /02/ 1402)  
تعداد آرا :1


نظر 1

  • امیر عاجلو   11 اردیبهشت 1402 09:53

    درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا