«نور امید»
در میان شام ظلمت چشمه ای از نور می بینم
نور امیدی در این ظلمت سرا از دور می بینم
گر چه بیداد و ستم می تازد اینجا شام ما تار است
در میان این همه غم سینه ای پُر شور می بینم
گر کمرها خم شده با تیغ کین فریادها خاموش
در چنین خاموشیِ شب آدمی مغرور می بینم
گر نمی باشد دگر نام و نشانی از بنی آدم
در چنین دنیایِ بی نامی یکی مشهور می بینم
چشم بیداری نمی باشد ، بخوابد عاقبت در گور
عاقبت آن دیده ی ظلم و ستم را کور می بینم
این همه ظلم و ستم کردی تو ای شدّاد در عالم
پیکرت را ای ستمگر من خوراک مور می بینم
گر به دست آری تمام عالم فانی بسی افسوس
سهم تو با یک کفن در گوشه ای از گور می بینم
برده ی نفس هوا هرگز نباید شد در این دنیا
حاکمان را من غلام و بَرده ای مزدور می بینم
می شود ویرانه آخر کاخ بیداد تو ای ضحّاک
از برای بینوایان آخرش منصور می بینم
«مخلص صادق» رود این شام ظلمت می دَمد خورشید
چشمه ای در ظلمت این بیکران از نور می بینم
دوشنبه99/10/1
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 27 دی 1402 22:49
درود بر شما
محمدهادی صادقی 28 دی 1402 07:20
درود و سپاس