«باز باران با ترانه»
باز باران با ترانه اشک و آهی بیش نیست
کودک دیروز باران در دلش جز ریش نیست
هر چه بدبختی ست می بارد ز طاق آسمان
فکر او آشفته باشد عاقبت اندیش نیست
گوهر باران نمی بارد به بام خانه ای
جای باران بر فراز خانه ها جز دیش نیست
زیر باران آن طراوت ها نمی شیند به جان
این طراوت از برای جان و دل هم کیش نیست
حرص دنیا گرگ خونخواری شده درنده خو
آن قناعت ها میان سفره ی درویش نیست
گرگ صحرا از برای گله گردیده شبان
از برای بره ی این گله مادر میش نیست
هر چه می بینی دهد بوی ریا در این زمان
دیگر این سجّاده ها رنگین به عطر ریش نیست
در دل آدم شده خاموش عشق و عاشقی
عشق آدمها مثال دوره های پیش نیست
آشنایی را نمی بینم به چشم دل شبی
در میان کوچه و بازار دلها خویش نیست
باز باران با ترانه «مخلص صادق» خوش است
خاطرات زیر باران خاطراتی بیش نیست
یکشنبه99/6/16
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 29 فروردین 1403 11:09
محمدهادی صادقی 29 فروردین 1403 23:37
درود
محمود فتحی 29 فروردین 1403 21:38
درودبرشما شاعر
بابا آب نان ازسرسفره ی ما به تاراج برد
محمدهادی صادقی 29 فروردین 1403 23:38
درود واقعاً