...
سلام عابر شب کوچه های دربه دری
سلام بر تو که از این کرانه میگذری
/
سلام بر تو که از شهر عشق می آیی
سلام بر تو که از یاس صبح تازه تری
/
سلام بر تو که با شور شعر می تابی
سلام بر تو که با نور شعر جلوه گری
/
سلام بر تو غریبه ،که آشنای دلی
سلام بر تو که از آشنا غریبه تری
/
بیا بگو به من از جاده های دور و دراز
تو با تمام فاصله های گرفته همسفری
/
بگو چگونه از این فاصله قلم بزنم؟
بگو چگونه بدون نگار می سپری؟
/
مرا به قعر دلت برده ای ،مواظب باش
دلم به سبزه ی مرجان چشم خود نبری
/
سلام راهی فردای آب و عشق و نیاز
سلام عابر شب کوچه های در به دری
حسین دلجووو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 13
طارق خراسانی 15 امرداد 1394 06:03
سلام عابر شب کوچه های دربه دری
سلام بر تو که از این کرانه میگذری
/
سلام بر تو که از شهر عشق می آیی
سلام بر تو که از یاس صبح تازه تری
/
سلام بر تو که با شور شعر می تابی
سلام بر تو که با نور شعر جلوه گری
.
.
.
سلام بر تو که با نور شعر جلوه گری.
.
.
.
سلام بر تو که آیین عاشقی دانی
سلام حضرت استاد دلجویی عزیز
غزا زیبایت را خواندم و لذت بردم
در پناه حق
حسین دلجویی 15 امرداد 1394 15:55
سلام بر استاد گرانمهرم جناب طارق عزیز
خوش امدید بزرگوار...
سالها رفته است و مانده باز هم درخاطرم
سبز چشـمان شمالی های شالی پرورم
.
نوبـهارم رفته اما باز هم گــل می کنند
روز و شب آونـدهای پونــه های باورم
.
از حلــول آبی چشـم خـزر دارم امید
تا بیندازد شـبی در چشم ساحل بســترم
.
باز هـم دارم امید آن که یک شب سر نهم
در حریم چتر باران خـورده ی نیلـوفرم
.
چون نــوار ساحـلی غرق تراکم میشود
هر کجا انداخت سبز چشــم هایش دلبرم
.
عاقبت یک روز می آید که امـضاٌ می کند
در نــگاه مـهربانی های سبزش، دفـترم
.
عاقبت یک روز می آیـد که روشن می کند
در تبسم های شرمش لایه های خاطــرم...
.
میرسد یک روز مهمان میکند گلپونه ها....
میرسد محبوبه می کارد به شعرم ، دخــترم
حسین دلجووو
نگار حسن زاده 15 امرداد 1394 11:08
سلام و عرض ادب
درود بر شما
بسیار زیباست
حسین دلجویی 15 امرداد 1394 15:56
درود بر بانو حسن زاده گرامی
سپاسگزارم مهربانوی عرصه قلم و ادب...
گر چه در چشم عزیز تو خـدای سخنم
باز شرمنده ترین یوسف یک پـیرهـنم
/
چشم استاد تو میخواست چنین شاعریم
ورنه بی آینه ات طـوطی گنگ چمنم
/
آنقدر عطر نگاه تو به شـعرم جان داد
که پس از مرگ فقط یاس دمد از کفنم
/
باز ای سبزترین واژه بیا قافـیه باش
تا غزل بشکفد از دامن دشت ودمـنم
/
سبز شو در غـزلم تا به سـبایم نبرند
از سلیـمان غزل اشک عقیق یــمنم
/
من همانم که به هر پرسش برزخ با عشق
باز هم نام تو را می شنوند از دهـنم
/
مهر تو آمده با شیر و به جان خواهد شد
همچو عـشقی که سرشتند به مهر وطنم
/
بعد مرگم بدنم جای بلــــندی ببرید
تا مـگر باد برد در وطـنم خاک تـنم *
حسین دلجووو
علی اصغر اقتداری 15 امرداد 1394 15:06
درود بر استاد دلجو با این عاشقانه ی زیبا
حسین دلجویی 15 امرداد 1394 15:58
درود بر استاد دلها و گلها
شاعر قلم طلایی ادیب
جناب اقتداری بزرگ آیین...
سپاسگزارم...
معطل کرده سبزچشم هایت دشت آهـو را
به آن نازی که بالاتر نشانده تاق ابـرو را
.
کشیدی روی قـرص ماه خود آهسته آهسته
شکوه طرح تلــفیق بـهار و عطر شب بو را
.
کپی برداشــتی از تاری شب های یلدایم
که تا سامان دهی طرح شفق درعطر گیسو را
.
چسان پیدا کنم دل را درون سینه ی شمست
که گم کرده ست مولانا در آن یاحق و یاهو را
.
من آن مرداب خاموشم در این حسرت که دستانت
کـند ترسیم روی سیـنه ام، آرامـش قـو را
.
غم از دل مـیرود وقتی که یادت چینه میکارد
به زیر سقف شـعرم حس و حال یک پرستو را
.
چرا بشناسم از پا دست خـود وقتی زلیخاها
نمی خواننددر چشم تو فرق دست و چاقو را
.
الا یا ایـها الساقی ،دلـم تنگ هــیاهو شد
بیا با چرخش جامی به پا کن این هیاهو را
.
بیا تا گـل کند در چشم سبزت دشت آهوها
معطل کن دوباره تا ابد احساس «دلجو» را
حسین دلجووو
دادا بیلوردی 15 امرداد 1394 16:31
درود بر جناب دلجوو
غزل با حال و استادانه ای است
محظوظ گشتم از حال و احساستان
شاعر مهمان 15 امرداد 1394 20:06
درود بر جناب بیلوردی گل و بزرگوارم
خوش آمدید حضرت شاعر...
بنیان گزار سبک زلال...
وقتی که منوچهر دلش در شرر افتاد
از باغ مرامش سبدی شعر تر افتاد
/
هر بیت ز رقص قلمش لولوی نابیست
کز ذات وجودش بدل طشت زر افتاد
/
خورشید مریدیست به فحوای کلامش
وقتیکه ز چشمش دو هزاران گهر افتاد
/
اشک رخ ناهید به پهـنای ادب ریخت
بر زیر و بم خوشه ی پروین شرر افتاد
/
جبریل امین چونکه کلامش به سما برد
در فوج ملائک ز خبر شور و شر افتاد
/
جبریل امین بود و هزاران دل مشتاق
مهرش به دل عرش خدا کارگر افتاد
/
اشک از رخ پروانه به تدبیر گرفتند
انگار که در جنـگل گل ها تبر افتاد
/
او گر چه بود بیدل و دلداده خالق
اما دل ما بود که زیر و زبر افتاد
/
ما را چه غم از ایندل بشکسته که امروز
مینای دلم دست یکی شیشه گر افتاد
/
عشق تو مرا سلطنت شعر و غزل داد
زین رو دل «دلجوی» چنین معتبر افتاد
حسین دلجووو
بهناز علیزاده 15 امرداد 1394 17:51
درود بر شما استاد دلجویی گرامی عالیست بی مانند مثل همیشه،
حسین دلجویی 15 امرداد 1394 20:09
درود بانو علیزاده گرامی م...
گل باشید بزگوار...
اینچنین دلکش و سرمست که گل داد مرا
به گمانم ،خود گل هست که گل داد مرا ؟
.
او به یک شاخه گل روی ادب کرد سپید
دل به دنیای غزل بست، که گل داد مرا
.
وای بر من که نگاهش گل و دستش پر گل
آمد و غصه ز دل رست که گُل داد مرا
.
شیشه فاصله بین من و شادی چو بدید
شیشه فاصله بشکست که گُل داد مرا
.
یعنی امروز به رسم ادبم، دست فشرد
یعنی عهد دگری بست که گُل داد مرا
.
باز هم دوخته ام چشم به مهرش، یعنی..
جان به قربان همان دست که گُل داد مرا
حسین دلجووو
روح الله اصغرپور 15 امرداد 1394 20:59
درود گرامی یار ادب و استاد بزرگوار بسیار زیبا.
حسین دلجویی 17 امرداد 1394 08:53
درود جناب اصغر پور گلم
ممنونم بزرگوار..
بریز بـاده که بنیان جان به هم بخورد
قرار درد و غم عاشـقان به هم بخورد
/
در این خـزان گرفـته بـهار وا بشود
اساس نظم زمین در زمان به هم بخورد
/
چه می شود که بریزیم و امتحان بکنیم؟
دو دستمان ز سر امتحان به هم بخورد
/
به عشق یار گسل های دل بــلرزانیم
ضمیر خفته ی آتشفشان به هم بخورد
/
چو سیر و سرکه بجوشیم و تا فلک بشویم
فلک به هم بزنیم ،آسمان به هم بخورد
/
کنون که شیخ زمین و زمان به هم زده است
چه میشود که دو تا استـکان به هم بخورد *
حسین دلجووو
کمال حسینیان 15 امرداد 1394 23:15
درود بر استاد عزیزم
اولین شعر امشبم هست که خواندم
بسیار زیبا و دلنشین و عاشقانه، اعجاز واژه ها چنان زیباست که غوغا می کند در دل هر خواننده ای،
بیا بگو به من از جاده های دور و دراز
تو با تمام فاصله های گرفته همسفری
/
بگو چگونه از این فاصله قلم بزنم؟
بگو چگونه بدون نگار می سپری؟
/
مرا به قعر دلت برده ای ،مواظب باش
دلم به سبزه ی مرجان چشم خود نبری
/
سلام راهی فردای آب و عشق و نیاز
سلام عابر شب کوچه های در به دری
ارزش بارها خواندن را دارد
افتخار می کنم به وجود و قلم تان
حسین دلجویی 17 امرداد 1394 08:55
سلام نازنین دوست گل و. استاد دل و اخلاق و ادب و مرامم
همیشه چوبکاری میشم در برابر کامنتهای سرشار از محبت و تواضع و دویت داری هاتون..
ممنونم از حضور پر مهر و تداوم سبز سرایی های شاعرانه تون...
بی نهایت سپاسگزارم جناب حسینیان عزیز...
گر چه در چشم عزیز تو خـدای سخنم
باز شرمنده ترین یوسف یک پـیرهـنم
/
چشم استاد تو میخواست چنین شاعریم
ورنه بی آینه ات طـوطی گنگ چمنم
/
آنقدر عطر نگاه تو به شـعرم جان داد
که پس از مرگ فقط یاس دمد از کفنم
/
باز ای سبزترین واژه بیا قافـیه باش
تا غزل بشکفد از دامن دشت ودمـنم
/
سبز شو در غـزلم تا به سـبایم نبرند
از سلیـمان غزل اشک عقیق یــمنم
/
من همانم که به هر پرسش برزخ با عشق
باز هم نام تو را می شنوند از دهـنم
/
مهر تو آمده با شیر و به جان خواهد شد
همچو عـشقی که سرشتند به مهر وطنم
/
بعد مرگم بدنم جای بلــــندی ببرید
تا مـگر باد برد در وطـنم خاک تـنم *
حسین دلجووو