✍????آوازه و نامت را دوست دارم،،
صدای شیرانت را دوست دارم،، آن زمان
که شب، از بلندی های، البرز و دماوندت
، پا پس میکشد،، و چکاوک های عاشق نغمه خوان
نوید آمدن، بهار را میدهند،،، دوستت دارم، در صبح هایی که
مدام گنجشک ها جیک جیک کنان،،شلوغ میکنند،، در گلزار مهرت،
خاک پاکت را سرمه ی چشمانم میکنم، و ذره ذره، آن تربت مقدس را
شعری میکنم،، هدیه ی کبواتران عاشقت،، وَهـم و خیال ، نیست،
شاهین وار خواستن آسمان بلندت رابرای پرواز،،،نام مقدست، باور من است،،
رقص بـاد در لابه لای گیسوان دخترکانت،،، زیبا ودیدنیست،،
پنجه، میکشم، بر هر گرد و غباری که بر روی نام پاکت باشد،،
با پرده ی دل و آب دیدگانم پرچم مقدست را خواهم شست،،،،
دورباد، دست، غیر،و اجنبی از پرچم، والایت، نقاشان،، عکس شیران،
و پلنگانت را با افتخار،، نقش آفرینی میکنند، و ما منتظر آمدن بهاران،،
چشم در راهـیم، #آذریان
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 30 فروردین 1402 08:37
لطیف و دلنشین